قطاری که به مقصد خدا می رفت در ایستگاه دنیا توقف کرد و پیامبر رو به جهانیان کرد و گفت : مقصد ما خداست ، کیست که با ما سفر کند ؟
کیست که رنج و عشق رو با هم بخواهد ؟
کیست که باور کند دنیا ایستگاهی است تنها برای گذشتن ؟
قرن ها گذشت اما از بیشمار آدمیان جز اندکی بر آن قطار سوار نشدند ، از جهان تا خدا هزاران ایستگاه بود . در هر ایستگاه که قطار می ایستاد ، کسی کم می شد ، قطار می گذشت و سبک می شد ، زیرا سبکی قانون راه خداست .
قطاری که به مقصد خدا می رفت ، به ایستگاه بهشت رسید ، پیامبر گفت : اینجا بهشت است ، مسافران بهشتی پیاده شوند ، اما اینجا ایستگاه آخر نیست .
مسافرانی که پیاده شدند بهشتی شدند ، اما اندکی باز هم ماندند ، قطار دوباره راه افتاد و بهشت جا ماند . آنگاه خدا رو به مسافرانش کرد و گفت : درود بر شما ، راز من همین بود ، آن که مرا میخواهد ، در ایستگاه بهشت پیاده نخواهد شد …
و آن هنگام که قطار به ایستگاه آخر رسید دیگر نه قطاری بود و نه مسافری ........
امام علي(عليهالسلام) در جملهاي که به گفتة سيد رضي ارزش آن به قدري است که با هيچ سخن ديگري قابل مقايسه نيست و به هيچ وجه قابل ارزشگذاري نيست، ميفرمايد: قِيمَةُ كُلِ امْرِئٍ مَا يُحْسِنُه؛[1]
ارزش هر کسي به ميزان کارهاي نيکي است که انجام ميدهد. [آن ارزي که ميورزي]
[1]. نهج البلاغه، کلمات قصار، شماره 81.
منابع: برگرفته از وبسايت نكات قرآني (مقالات)