یکی از اساتید اخلاق در ایام نوجوانی خواب می بینند :که قیامت بر پا شده و همه در محضر خداوند هستند، ایشان می فرمایند:
من فکر می کردم که اگر هیچ چیز هم نداشته باشم بالاخره امید و توسل دارم و منتظر بودم که بگویند محمد بیا و برو بهشت! اما در کمال تعجب گفتند که باید بروی جهنم! در طول مسیر که من رو می بردند با خود می اندیشیدم که چرا باید بروم جهنم، مگر چه کرده ام؟ من که از 17 سالگی در جبهه بودم و باورم نبود که به سمت جهنم می روم تا اینکه به لبه پرتگاه جهنم رسیدم و دیدم واقعا قضیه جدی است و من هم که هیچ چاره ای نداشتم پا به فرار گذاشتم در حالی که دنبالم می کردند و من به زانو افتادم و مثل شبهای جبهه با تمام وجود به امام حسین علیه السلام متوسل شدم و ضجه میزدم که ناگهان گفته شد که مورد شفاعت واقع شدم ، وقتی نامه عملم را دادند یک دفتر سفیدی بود که گوشه اش نوشته شده بود: بی توجهی به امام زمان عجل الله تعالی فرجه
به راستی برای یوسف فاطمه چه کرده ایم ؟؟؟...
منبع: سايت دانشگاه شهید مطهری مشهد (واحد خواهران) / آدرس : http://www.motahari-um.ir